-
شما یادتون نمیاد....
چهارشنبه 15 آبان 1392 08:55
ﺷﻤﺎﺍ ﻳﺎﺩﺗﻮﻥ ﻧﻤﻴﺎﺩ، ﺗﻮ ﻧﻴﻤﻜﺖ ﻫﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺳﻪ ﻧﻔﺮﻱ ﻣﻲ ﻧﺸﺴﺘﻴﻢ ﺑﻌﺪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻧﻔﺮ ﻭﺳﻄﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻴﺮﻓﺖ ﺯﻳﺮ ﻣﻴﺰ. ﺷﻤﺎ ﻳﺎﺩﺗﻮﻥ ﻧﻤﻴﺎﺩ، ﺳﺮﻣﻮﻧﻮ ﻣﻲ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﺟﻠﻮﻱ ﭘﻨﻜﻪ ﻣﻲ ﮔﻔﺘﻴﻢ : ﺁ ﺁ ﺁ ﺁ ﺁ ﺁﺁﺁﺁﺁ ﺷﻤﺎ ﻳﺎﺩﺗﻮﻥ ﻧﻤﻴﺎﺩ، ﻭﻟﻲ ﻧﻮﻙ ﻣﺪﺍﺩ ﻗﺮﻣﺰﺍﻱ ﺳﻮﺳﻤﺎﺭ ﻧﺸﺎﻥ ﻛﻪ ﺯﺑﻮﻥ ... ﻣﻴﺰﺩﻱ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮓ ﺗﺮ ﻣﻴﺸﺪ. ﺷﻤﺎ ﻳﺎﺩﺗﻮﻥ ﻧﻤﻴﺎﺩ، ﺗﻮ ﻓﻴﻠﻢ ﺳﺎﺯﺩﻫﻨﻲ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ...
-
عه داله ت
چهارشنبه 8 خرداد 1392 09:50
خۆزگە ئەمزانی عەدالەت ڕەنگ و ڕوخساری چـییە بــەرگــە, خۆراکە, وەیــا دار و درەخــــت و سـەوزییە ســێوە, ھــەنجیرە, وەیــا دارێکــە ڕەنگـی وەک بییە شــێرە یا گورگـــە, وەیــا بــازە, یـــاخــود تـــوتــیـیــە من ئەبێ لێی بێ خەبەر بم یا لە ئەسڵا ھەر نییە
-
دلتنگی
چهارشنبه 8 خرداد 1392 09:48
میان کوچه می پیچد صدای پای دلتنگی به جانم می زند آتش غم شبهای دلتنگی چنان وامانده ام در خود که از من می گریزد غم منم تصویر تنهایی منم معنای دلتنگی چه می پرسی زحال من؟ که من تفسیر اندوهم ... سرم ماوای سوداها دلم صحرای دلتنگی در آن ساعت که چشمانت به خوابی خوش فرو رفته میان کوچه های شب شدم همپای دلتنگی
-
پهنایێکم دهوێ
شنبه 31 فروردین 1392 19:40
زیندهگی عاجزی کردووم سهفایێکم دهوێ تیری خهم تهیری دڵی پێکا شفایێکم دهوێ تاکوو دهشتی چۆل و بێ پایانی ماتهم رۆیوم من له باوهشی کێوی شادی دا پهنایێکم دهوێ
-
چرا من زن ندارم!!!
چهارشنبه 9 اسفند 1391 21:02
خدایا پس چرا من زن ندارم؟ زنی زیبا و سیمین تن ندارم؟ دوتا زن دارد این همسایه ما همان یک دانه را هم من ندارم آژانس ملکی امشب گفت به من: مجرد, بهر تو مسکن ندارم چه خاکی بر سرم باید بریزم؟ من بیچاره آخر زن ندارم خداوندا تو ستارالعیوبی وبر این نکته سوءظن ندارم شدم خسته دگر از حرف مردم تو میدانی دل از آهن ندارم تجرد...
-
تقدیم به کسی که لایقشه...
چهارشنبه 18 بهمن 1391 12:37
هه وال هاتو پیان وتم یاره کت تارای پوشیوه پیم وتن ایوه نازانن سه ر پوشه و خوم بوم کریوه وتیان هی بی اگاه له ژین،یاره کت حلقه ی له دستایه وتم نا انگوستیله یه و یه کم حرفی خومی تیایه ایان گوت هینده بی گه ردی تا قه در اوایی لی کردیی ئه و که سه ی تو بویی ئه سوتایی وا سه رمایه داریک بردی خوم را نه گرت،خوم را نه گرت وتم اخو...
-
ملت چه بیکارن....!!!!!
پنجشنبه 7 دی 1391 22:57
ملت چه بیکارن ! یکی مزاحم میشد هی اس هی زنگ…جواب نمیدادم که بیخیال شه… دیگه تماس نگرفت بعد چند روز اس داده : ببخشید من چند روز مزاحمتون نشدم کار داشتم دستم بند بود ، شرمنده،چه خبر؟
-
وقتی که سهراب دانشجو بشه!!!!!
چهارشنبه 6 دی 1391 21:23
چنین گفت رســتم به سهـــراب یل که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل مکن تیز و نازک، دو ابـروی خود دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خود شدی در شب امتــــــحان گرمِ چت بروگــمشو ای خــاک بر آن سـرت اس ام اس فرستادنت بس نبــــــــود که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب که مامش ترا می نمــــاید...
-
خسته نباشید استاد!!!
جمعه 10 آذر 1391 20:48
تازه فهمیدم ((موفق باشید)) آخر برگه امتحان،در جواب تمام خسته نباشید هایی هست که وسط کلاس به استاد می گفتیم!!!!!!!
-
اخه ادمو این همه خنگی؟
چهارشنبه 8 آذر 1391 16:31
دوست دخترم اس ام اس داده که: اگه این اس ام اس رسید یه میس کال بنداز، اگه نرسید دو تا میس کال بنداز! دو تا میس کال زدم بهش ! بعد نوشته : دهن این ایرانسل سرویس که هیچوقت اس ام اس ها نمیرسه
-
خداییش تو باحال تری یا این چوپان؟
شنبه 4 آذر 1391 16:45
خبرنگارمیپرسه : گوسفندات چی میخورن؟ چوپان میگه سفیدا یا سیاها؟ خبرنگارمیگه: سیاها ... چوپان میگه: علف خبرنگار میگه:و سفیدا ؟ ... چوپان میگه: اونا هم علف خبرنگار میپرسه : شب اونا رو کجا نگه میداری؟ چوپان میگه:سفیدا یا سیاها ؟ خبرنگار میگه:سفیدا ... چوپان میگه: تو یه خونه ی بزرگ خبرنگار میگه: و سیاها ؟ چوپان میگه : اونا...
-
در عجبم...
پنجشنبه 25 آبان 1391 22:10
« در عجبم از زنان که از خدای به این بزرگی فقط یک شوهر می خواهند و از شوهر به این درماندگی همه دنیا را!!» شکسپیر
-
مجنون و لیلی!!!!!!!!
سهشنبه 25 مهر 1391 21:25
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود خالی از جام الستش کرده بود گفت یارب از چه خارم کرده ای ...بر صلیب عشق دارم کرده ای خسته ام زین عشق دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو لیلای تو من نیستم گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگت پیدا و پنهانت منم...
-
خودت ببین و قضاوت کن
پنجشنبه 30 شهریور 1391 13:58
-
بذار برم
پنجشنبه 30 شهریور 1391 13:48
-
بی تو
پنجشنبه 30 شهریور 1391 12:28
بی تو مهتاب شبی باز ازآن کوچه گذشتم/همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم/شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم/شدم آن عاشق دیوانه که بودم
-
روزی که دیدمت....
پنجشنبه 8 تیر 1391 11:12
روزی که دیدمت آرام خندیدم به خود گفتم:زندگی زیبا بود... آه... ... ولی افسوس او مرا هرگز ندید حتی پرپر شدنم را در جلوی چشمانش روزی که رفت من هم رفتم او به دوام و من به فنا کاش هرگز او را نمیدیدم کاش روزی که دیدمش دنیا آبی بود زیبا بود مثل خواب مثل برف مثل باران ولی رفتنی... اما حال دنیا سیاه است مثل کابوس مثل سرما مثل...
-
چه فرقی می کند؟
سهشنبه 23 خرداد 1391 13:34
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی میکند او خدا، ما بندهایم؛ اما چه فرقی میکند عاقبت در صفحه شطرنج، سرباز است و مرگ این سفید و آن سیاه، اینها چه فرقی میکند در نبودت استجابت رفته، هنگام قنوت دست پایین است یا بالا چه فرقی میکند چون بهشت و چون جهنم، هر دو از آن خدا اهل اینجا باشم و آنجا چه فرقی میکند
-
شاید....
دوشنبه 22 خرداد 1391 13:01
دیدن همیشه خوب است خواه دیدن آن زیبا یی ها باشد خواه دیدن این زیبایی ها شاید کلاسی که ما در آن درس می خوانیم از این هم ویران تر باشد شاید پای پوشی که با آن می خواهیم در صراط مستقیم قدم بر داریم از این هم کهنه تر باشد شاید آب گوارایی که می نوشیم از این هم کثیف تر باشد شاید باری که بر دوشمان است از این هم سنگین تر باشد...
-
حق نداریییییییییی......
جمعه 12 خرداد 1391 21:27
بـــا تــوام دخـــتــر جــــان: پسری که از این سرِ شهر میکوبه میاد دنبال تو, پ سری که بدون ترس و محکم, همه جا دستاشو دورت حلقه میکنه, پسری که اس ام اساش کوتاه هست اما پر احساسه, پسری که دستات رو تو چراغ قرمزِ خیابونا محکمتر میگیره, پسری که بی هوا برات اس ام اس های غمگین میفرسته, پسری که تو بیرون رفتنای دسته جمعی ساکت...
-
بیخیال بابا بخند.....
جمعه 12 خرداد 1391 21:12
چندتا عمه ی پیر داشتم همیشه توی عروسی ها میومدن سیخونک میزدن تو پهلوم در گوشم میگفتن بعدی تویی, بعدی تویی البته دیگه نمیکنن,چون توی ختم ها منم باهاشون همین کارو کردم... ورژن جدید شعر سعدی به جز قوم شوهر که ویران گرند بنی ادم اعضای یکدیگرند
-
به سلامتی فرشته ها
سهشنبه 9 خرداد 1391 18:43
به سلامتی اون پدری که هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانش گریه ی فرزندش رو دید ماشین رو داد به دستش در حالی که چشمانش پر از گریه بود گفت : حالا تو موهای منو بتراش ! به سلامتی پدری که نمی توانم را در چشمانش زیاد دیدیم ولی از زبانش هرگز نشنیدم ...!!! به سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو نچشید ،اما واسه خیلی ها پدری کرد...
-
زیباترین استغفار
چهارشنبه 3 خرداد 1391 14:38
یارب به در تو روسیاه آمده ام بردرگه تو به اشک و آه آمده ام اذنم بده ، راهم بده اى خالق من افکنده سر و غرق گناه آمده ام عمرم به گناه و معصیت شد سپرى با بار گنه حضور شاه آمده ام گم کرده ره و منزل پرخوف و خطر طى کرده بسوى شاهراه آمده ام یارب تو کریمى و رحیمى و عطوف با عذر و اشتباه آمده ام غفار توئى ، صمد توئى ، بنده منم...
-
آدمک
چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 00:56
"آدمک آخر دنیاست بخند " " آدمک مرگ همین جاست بخند " " دست خطی که تو را عاشق کرد " " شوخی کاغذی ماست بخند " " آدمک خر نشوی گریه کنی " " کل دنیا سراب است بخند " " آن خدایی که بزرگش خواندی " " به خدا مثل تو تنهاست بخند "
-
سفره ی خالی میخرید؟
دوشنبه 25 اردیبهشت 1391 10:15
یاددارم ،درغروبی سرد ,سرد می گذشت از توی کوچه دوره گرد : دوره گردم ،کهنه قالی میخرم دست دوم ، جنس عالی میخرم ... کاسه و ظرف سفالی میخرم گر نداری ، کوزه خالی میخرم . اشک در چشمان بابا حلقه بست ناگهان آهی ...کشید , بغضش شکست . اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت , ولی این زندگیست ؟ بوی نان تازه هوش از ما ربود ....
-
ای دل....؟
شنبه 9 اردیبهشت 1391 18:36
ای دل، دل سودا زده، سامانم کـو؟ / ای کالبد تهی شده جـــــــانم کـو؟ امـــروز که از همیشه مشتاق ترم / ای خانه ی سوت و کور مهمانم کو؟
-
آدمهای چوبی
شنبه 9 اردیبهشت 1391 18:12
من همین جایم زیر این سقف سیاه رنگ که حتی بارانش را هم که کمترین هدیه اش است را از من دریغ می کند من همین جایم روی زمینی که روز روز دور خورشید میگردد و ریاکارانه قربان صدقه اش می رود من این جایم کنار تمامی این آدمک های چوبین و ماسک های رنگارنگشان . من اینجایم زیر آسمان روی زمین کنار آدمیان در : دُن _ یا آیا تو هم ساکن...
-
باران....
شنبه 9 اردیبهشت 1391 18:05
از چشم یا آسمان فرقی نمیکند باران وقتی بر زمین افتاد دیگر باران نیست
-
یه وقتایی...
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 16:51
یه وقتایی هست که باید لم بدی یه گوشه و جریان زندگیت رو فقط مرور کنی و بعدشم بگی: به سلامتی خودم که اینقدر تحمل داشتم...
-
گناه من
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 16:33
اشتباه من این بود...هر جا رنجیدم،لبخند زدم... فکر کردند درد ندارد،سنگین تر زدند ضربه هار ا