یارب به در تو روسیاه آمده ام
بردرگه تو به اشک و آه آمده ام
اذنم بده ، راهم بده اى خالق من
افکنده سر و غرق گناه آمده ام
عمرم به گناه و معصیت شد سپرى
با بار گنه حضور شاه آمده ام
گم کرده ره و منزل پرخوف و خطر
طى کرده بسوى شاهراه آمده ام
یارب تو کریمى و رحیمى و عطوف
با عذر و اشتباه آمده ام
غفار توئى ، صمد توئى ، بنده منم
محتاجم و با حال تباه آمده ام
با بیم و امید و حالت استغفار
با چشم تر و نامه سیاه آمده ام
یارب تو بده برات آزادى من
در مانده منم بهر پناه آمده ام
من معترفم به جرم و عصیان و گناه
در بارگهت چو پرّ کاه آمده ام
دریاى کرم توئى و من ذرّه خاک
با لطف تو اینگونه به راه آمده ام
دست من افتاده ی نالان تو بگیر
چون یوسفم و زقعر چاه آمده ام
بر نامه اعمال محبت نظرى
بر عمر گذشته عذر خواه آمده ام
سلام وبلاگ جالبی داری مطالبت خیلی عالی بودن دستت خوش به
بر آنکه با سرمایه اش فقط زمین می خرد؛
روزی خواهد آمد که با خود بگوید :
برای چنین روزهای مبادایی،
کاش قطعه ای آسمان می خریدم ...
ای ول
واقعا زیباست
خوشمممممممممممممممممممممممممممم اومد